تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۴۰۱/۹/۷
حکایت باغبان نیک اندیش
معنی حکایت و کلمات حکایت باغبان نیک اندیش فارسی نهم را در انتشارات پدربزرگ دانا بخوانید.
یک روز پادشاهی به قصد گردش و تفریح به دشت و صحرا رفت. باغبان پیر و سالمندی را دید که مشغول کاشتن نهال درخت بود.
پادشاه گفت: «ای پیرمرد، در دوران پیری و از کار افتادگی، کارهای دوران جوانی را انجام میدهی. دیگر موقع آن رسیده است که علاقه و اشتیاق به کارهای دنیایی را رها کنی و به فکر انجام کارهای شایستهای باشی که نتایج آنها را در بهشت ببینی (ترک دنیای مادی و ذخیره اعمال معنوی)، نباید در این سن و سال طمع کنی و آرزوهای مادی و دنیایی داشته باشی. زیرا تو تا بزرگ شدن درخت و محصول دادن آن زنده نمیمانی و نمیتوانی از میوه آن بهرهمند شوی.
باغبان پیر و خوشقلب گفت: «انسانهای قبل از ما زحمت کشیدند و ما از دسترنج آنها استفاده کردیم. حالا ما میکاریم تا آیندگان از آن بهره ببرند.
خسرو: پادشاه
موسم: هنگام - وقت
فرتوت: پیر و سالخورده
پیشه کردن: کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن
ایام: روزها
حرص: زیاده خواهی
هوس: میل و اشتیاق
پاکدل: خوش قلب
من به شما کمک میکنم که درسهای مدرسه را بهتر یاد بگیرید