تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۴۰۱/۹/۸

معنی ضرب المثل های حکایت زیرکی فارسی پنجم

معنی ضرب المثل های حکایت زیرکی فارسی پنجم

حکایت زیرکی در کتاب جوامع الحکایات محمد عوفی آمده است. در ادامه متن حکایت زیرکی، معنی حکایت زیرکی فارسی پنجم و بررسی ارتباط معنایی آن با ضرب المثل حکایت زیرکی را بررسی خواهیم کرد.

ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – حکایات و داستان‌ها همواره دارای نکات زیبا و نغزی هستند؛ حکایت زیرکی از جوامع الحکایات اثر محمد عوفی یکی از این حکایت‌ها است. در ادامه متن حکایت زیرکی و مفهوم و معنی آن را خواهید خواند.

متن حکایت زیرکی

مردی مقداری زر داشت و چون به کسی اعتماد نداشت، آن را بِبُرد و زیر درختی دفن کرد. بعد از مدتی بیامد و زر طلبید، باز نیافت و با هرکس که گفت، هیچ کس درمان ندانست. او را به حاکم نشان دادند. پس نزد او رفت  و چگونگی را بیان کرد.

حاکم فرمود: «تو باز گرد که من فردا زر تو حاصل کنم!».

آن گاه، حاکم طبیب را نزد خود خواند و گفت: « ریشه‌ی فلان درخت، چه دردی را درمان می‌کند؟»

گفت: « فلان درد را».

حاکم از جمله‌ی طبیبان شهر بپرسید که «در این روزها چه کسی از فلان درد، شکایت کرد و شما او را به فلان درخت، اشارت کردید؟»

یکی گفت: «یک ماه پیش، مردی بیامد و از آن درد شکایت کرد. من او را به آن درخت، اشارت کردم».

پس، حاکم فرستاد و آن مرد را طلبید و به نرمی و درشتی زر را بستد و به صاحب زر، باز داد!

معنی حکایت زیرکی فارسی پنجم

در روزگاران قدیم مردی بود که مقداری طلا داشت و از آنجاییکه به کسی اعتماد نداشت، طلاهای خود را برد و زیر درختی خاک کرد (پنهان کرد). مدتی گذشت و پس از آن برای بردن طلاهای خود دوباره پیش آن درخت بازگشت و هر چه گشت طلاهای خود را پیدا نکرد! به ناچار با هر کس که فکرش را می‌کرد در این‌باره صحبت کرد ولی کسی نتوانست راه حلی به او نشان دهد. عده‌ای به او پیشنهاد کردند که برای حل این مشکل به نزد حاکم برود.

پس به پیش حاکم رفت و اتفاقی که افتاده بود را برای حاکم توضیح داد. حاکم در پاسخ به او گفت: برو و فردا بیا؛ من قول می‌دهم تمام طلاهای تو را به تو برگردانم. پس حاکم طبیب دربار خود را فرخواند و به او گفت: ریشه فلان درخت برای درمان چه دردی استفاده می‌شود؟ طبیب در جواب گفت گیاه این درخت برای فلان درد داروی مناسبی است.

پس حاکم دستور داد تا تمام طبیبان شهر به نزد او بروند؛ وقتی طبیبان نزد او حاضر شدند حاکم از آن‌ها پرسید: که در چند روز گذشته چه کسی از فلان درد به شما مراجعه کرد و شما او را برای درمان به آن درخت راهنمایی کردید؟ یکی از آنان گفت یک ماه پیش فردی آمد و از فلان درد شکایت کرد و من آن درخت را به او نشان دادم. حاکم آن مرد را خواست و طلا های مرد را به آن فرد باز گرداند.

پیام این حکایت با کدام یک از مثل ها ارتباط دارد؟

“بار کج به منزل نمی رسد”؛ زیرا کسی که زرها را زیر درخت یافته بود، به خیال اینکه کسی متوجه نخواهد شد، آن‌ها را پیش خود مخفی کرده بود، در حالی که زرها مال او نبود و سر انجام مجبور شد آن‌ها را به صاحبش برگرداند.

بیشتر بخوانید: ۴ انشا در مورد بار کج به منزل نمی رسد!

از طرف دیگر می‌توان مفهوم این حکایت را با “ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود” نیز معادل دانست؛ چرا که آن بیماری که آن گنج را زیر درخت پیدا کرده بود و زحمتی برای طلاها نکشیده بود، در نهایت نتوانست از طلاها استفاده‌ای بکند.

براساس تجارب ۳۰ ساله‌ی دکتر کرمانی رژیم گروهی بهترین راه‌حل برای حفظ انگیزه‌ی افراد طی رژیم و رسیدن به وزن دلخواه در زمانی کوتاه هست، بیش از ۹۰ درصد افرادی که با برنافیت زیرنظر دکتر کرمانی رژیم گروهی گرفتن به وزن دلخواهشون رسیدن

معنی ضرب المثل های حکایت زیرکی فارسی پنجم